Sigma747

جمعه، تیر ۲۳، ۱۳۸۵


شهره اغداشلو
بازیگر قدیمی سینمای ایران که سالهاست مقیم امریکاست و همچنان فعالیت های هنری اش را با شور و اشتیاق فراوانی ادامه می دهد ،در فیلم "خانه ای از شن و مه" اولین ساخته وادیم پرلمن در کنار بزرگانی چون بن کینگزلی (برنده اسکار برای بازی در فیلم گاندی در 19825 و جنیفر کانلی برنده اسکار برای بازیز در فیلم ذهن ذیبا در 2001 بازی کرده است
.
اغداشلو کاندید جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای"خانه ای از شن و مه"شده، چهار جایزه منتخب انجمن منتقدین لوس انجلس ، نیویورک،سین سیناتی و ان لایم را از ان خود کرد
مصاحبه با او
آغداشلو: می‌خواستم خبرنگار شوم که هم تحصيلاتم را تکميل کرده باشم، هم در جريان اوضاع دور و برم باشم. اما بعد از سه سال تازه فهميدم که هيچ‌چيز نمی‌دانم. بعد از فارغ‌التحصيلی، در يک مهمانی، يکی از دوستان نمايش‌نامه‌نويس ايرانی‌ام را ديدم. او به من گفت کار جديدی نوشته و می‌خواهد نقش اصلی‌اش را من بازی کنم. داستانش درباره يک ايرانی بود که متهم به عضويت در حلقه‌ای از نورچشمی‌های شاه شده و جانش به خطر افتاده. برايم جذاب بود. فکر کردم اين‌طوری شايد بتوانم موثرتر باشم و توجه بيشتری از جانب رسانه‌ها به اوضاع داخلی ايران جلب کنم.
لاپورت: چطور شد از لندن به لس‌آنجلس آمديد؟
آغداشلو: نمايش را به امريکا آورديم و شهربه‌شهر اجرا کرديم. يک شب در لس‌آنجلس به ديدن تئاتر ديگری رفتيم که يکی از بچه‌های قديمی کارگاه نمايش نوشته بود. آن‌جا من عاشق نمايش و نمايش‌نامه‌نويس، هوشنگ توزيع ـ همسرم ـ شدم. اول می‌ترسيدم خودم را درگير ازدواج و خانواده کنم؛ می‌خواستم برای حقوق بشر و حقوق زنان بجنگم. اما متوجه شدم هوشنگ هم مثل خودم است. وقتی به لندن برگشتم و به خانه رسيدم، ديدم کارت پستالش دم در منتظرم است. رويش، تقريباً پانصد بار، نوشته بود «بيا». هنوز دارمش. بی‌درنگ به لس‌آنجلس برگشتم. سال ۱۹۸۷ بود.
لاپورت: قبل از ترک ايران در فيلم «گزارش» عباس کيارستمی بازی کرديد و در چند نمايش و فيلم ديگر [مانند «سوته‌دلان»] هم نقش داشتيد. اما تا قبل از «خانه‌ای از ماسه و مه» همه نقش‌‌آفرينی‌های شما در سينمای امريکا محدود می‌شد به نقش‌هايی مثل کارگر خارجی خشکشويی در «متلاک» يا چند کار کم‌بيننده سينمای مستقل. از اين وضع نااميد نشده بوديد؟
آغداشلو: نه. چرايش را به‌تان می‌گويم. ما در ايران يک طريقت معنوی داريم به نام صوفی‌گری. طريقت صوفی، سير و سلوک از يک وادی به وادی ديگر است. می‌دانيد بايد اين مراحل را گذراند، اما نه تا ابد. بايد بر کاری که حالا می‌کنيد متمرکز باشید و بدانيد داريد از يک وادی می‌گذريد. من با اين ذهنيت هيچ‌وقت اذيت نشدم.
لاپورت: نقشی هست که بازی در آن را رد کنيد؟
آغداشلو: نقش تروريست‌ها. فکر می‌کنم اين سريال‌های تلويزيونی و فيلم‌های سينمايی که آدم‌های درست‌وحسابی در امريکا می‌سازند بيش‌تر به‌درد تروريست‌ها می‌خورد که ياد بگيرند چطور بمب بسازند. وکيلم هميشه می‌گوید «بالاخره سينما از زندگی واقعی تقليد می‌کند.» من هنوز مخالف‌ام. هنوز هم می‌گويم بهتر است اين فيلم‌ها ساخته نشوند.
لاپورت: قبل از بازی در فيلم، کتاب «خانه‌ای از ماسه و مه» را خوانده بوديد؟
آغداشلو: من هميشه سر ساعت دو برنامه‌ی «آپرا» را می‌بينم. دو سه سال پيش، آپرا در بخش معرفی کتابش، اين کتاب را معرفی کرد و گفت «دو جلد بخريد؛ يکی برای خودتان، يکی هم برای دوست‌تان.» من هم يک جلد برای خودم خريدم، يکی هم برای دوستم ژا ژا، که حدود سی سال است با هم دوستيم. وقتی کتاب را می‌خواندم در عجب بودم که اين نويسنده غيرايرانی چه خوب فرهنگ ما را درک کرده. به شوهرم گفتم اگر يک روز فيلمی از روی کتاب بسازند خيلی بايد بی‌انصاف باشند که نقش نادی را به من ندهند. او هم گفت: «خيال‌بافی نکن شهره. کسی از رو اين کتاب فيلم نمی‌سازه.»
لاپورت:شهره آغداشلو، که خودش يک ايرانی تحصيل‌کرده و جسور است، چطور توانست با نقش نادیِ «خانه‌ای از ماسه و مه»، که زنی مطيع و سنتی است، رابطه برقرار کند؟
آغداشلو: با اين‌که من هيچ‌وقت اين‌طوری زندگی نکرده‌ام، متاسفانه شاهد زن‌هايی مثل نادی بوده‌ام و هستم ـ نه فقط در ايران، که در انگليس و امريکا هم. زنان سنتی‌ای که تربيت شده‌اند تا هرچه زودتر به خانه شوهر بروند، مطيع همسران‌شان باشند و خودشان را وقف خانواده کنند. به عبارت ديگر، هيچ‌وقت زندگی خودشان را نداشته باشند. من با اين نوع شخصيت آشنايی کامل دارم.
لاپورت: ز ۱۹۹۷ که محمد خاتمی به رياست جمهوری ايران رسيد، سختگيری قوانين سانسور کمتر شد و اين بر چهره زنان در فيلم‌های ايرانی هم موثر بود. نگين نبوی که در [دانشگاه] پرينستن سينمای ايران تدريس می‌کند به‌تازگی گفته «سينمای ايران به يکی از مهم‌ترين نمودهای تغيير وضعيت زنان ايرانی بدل شده است.» با اين حرف موافقی؟
آغداشلو: من زنان سينماگر ايران را برای کاری که می‌کنند ستايش می‌کنم. فيلم ساختن زير فشار سانسور کار آسانی نيست. اما راستش، اين تغييرات جزيی در سطح، مرا راضی نمی‌کند. می‌دانم که زنان بيشتری اين روزها در سينمای ايران فعاليت می‌کنند، اما واقعيت اين است که زنی که مجبور باشد با چادر و دستکش کار کند... بگذاريد اين‌طور بگويم: وقتی روسری سر می‌کنيد نمی‌توانيد به‌خوبیِ وقتی که روسری ندارید بشنويد. وقتی نگران روسری سرتان و نمايان نشدن بدن‌تان باشيد چطور می‌توانيد روی کارتان صددرصد تمرکز کنيد؟

شهره اغداشلو بازیگر قدیمی سینمای ایران که سالهاست مقیم امریکاست و همچنان فعالیت های هنری اش را با شور و اشتیاق فراوانی ادامه می دهد ،در فیلم "خانه ای از شن و مه" اولین ساخته وادیم پرلمن در کنار بزرگانی چون بن کینگزلی (برنده اسکار برای بازی در فیلم گاندی در 19825 و جنیفر کانلی برنده اسکار برای بازیز در فیلم ذهن ذیبا در 2001 بازی کرده است.
اغداشلو کاندید جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای"خانه ای از شن و مه"شده، چهار جایزه منتخب انجمن منتقدین لوس انجلس ، نیویورک،سین سیناتی و ان لایم را از ان خود کرد.

آغداشلو: می‌خواستم خبرنگار شوم که هم تحصيلاتم را تکميل کرده باشم، هم در جريان اوضاع دور و برم باشم. اما بعد از سه سال تازه فهميدم که هيچ‌چيز نمی‌دانم. بعد از فارغ‌التحصيلی، در يک مهمانی، يکی از دوستان نمايش‌نامه‌نويس ايرانی‌ام را ديدم. او به من گفت کار جديدی نوشته و می‌خواهد نقش اصلی‌اش را من بازی کنم. داستانش درباره يک ايرانی بود که متهم به عضويت در حلقه‌ای از نورچشمی‌های شاه شده و جانش به خطر افتاده. برايم جذاب بود. فکر کردم اين‌طوری شايد بتوانم موثرتر باشم و توجه بيشتری از جانب رسانه‌ها به اوضاع داخلی ايران جلب کنم.
لاپورت: چطور شد از لندن به لس‌آنجلس آمديد؟
آغداشلو: نمايش را به امريکا آورديم و شهربه‌شهر اجرا کرديم. يک شب در لس‌آنجلس به ديدن تئاتر ديگری رفتيم که يکی از بچه‌های قديمی کارگاه نمايش نوشته بود. آن‌جا من عاشق نمايش و نمايش‌نامه‌نويس، هوشنگ توزيع ـ همسرم ـ شدم. اول می‌ترسيدم خودم را درگير ازدواج و خانواده کنم؛ می‌خواستم برای حقوق بشر و حقوق زنان بجنگم. اما متوجه شدم هوشنگ هم مثل خودم است. وقتی به لندن برگشتم و به خانه رسيدم، ديدم کارت پستالش دم در منتظرم است. رويش، تقريباً پانصد بار، نوشته بود «بيا». هنوز دارمش. بی‌درنگ به لس‌آنجلس برگشتم. سال ۱۹۸۷ بود.
لاپورت: قبل از ترک ايران در فيلم «گزارش» عباس کيارستمی بازی کرديد و در چند نمايش و فيلم ديگر [مانند «سوته‌دلان»] هم نقش داشتيد. اما تا قبل از «خانه‌ای از ماسه و مه» همه نقش‌‌آفرينی‌های شما در سينمای امريکا محدود می‌شد به نقش‌هايی مثل کارگر خارجی خشکشويی در «متلاک» يا چند کار کم‌بيننده سينمای مستقل. از اين وضع نااميد نشده بوديد؟
آغداشلو: نه. چرايش را به‌تان می‌گويم. ما در ايران يک طريقت معنوی داريم به نام صوفی‌گری. طريقت صوفی، سير و سلوک از يک وادی به وادی ديگر است. می‌دانيد بايد اين مراحل را گذراند، اما نه تا ابد. بايد بر کاری که حالا می‌کنيد متمرکز باشید و بدانيد داريد از يک وادی می‌گذريد. من با اين ذهنيت هيچ‌وقت اذيت نشدم.
لاپورت: نقشی هست که بازی در آن را رد کنيد؟
آغداشلو: نقش تروريست‌ها. فکر می‌کنم اين سريال‌های تلويزيونی و فيلم‌های سينمايی که آدم‌های درست‌وحسابی در امريکا می‌سازند بيش‌تر به‌درد تروريست‌ها می‌خورد که ياد بگيرند چطور بمب بسازند. وکيلم هميشه می‌گوید «بالاخره سينما از زندگی واقعی تقليد می‌کند.» من هنوز مخالف‌ام. هنوز هم می‌گويم بهتر است اين فيلم‌ها ساخته نشوند.
لاپورت: قبل از بازی در فيلم، کتاب «خانه‌ای از ماسه و مه» را خوانده بوديد؟
آغداشلو: من هميشه سر ساعت دو برنامه‌ی «آپرا» را می‌بينم. دو سه سال پيش، آپرا در بخش معرفی کتابش، اين کتاب را معرفی کرد و گفت «دو جلد بخريد؛ يکی برای خودتان، يکی هم برای دوست‌تان.» من هم يک جلد برای خودم خريدم، يکی هم برای دوستم ژا ژا، که حدود سی سال است با هم دوستيم. وقتی کتاب را می‌خواندم در عجب بودم که اين نويسنده غيرايرانی چه خوب فرهنگ ما را درک کرده. به شوهرم گفتم اگر يک روز فيلمی از روی کتاب بسازند خيلی بايد بی‌انصاف باشند که نقش نادی را به من ندهند. او هم گفت: «خيال‌بافی نکن شهره. کسی از رو اين کتاب فيلم نمی‌سازه.»
لاپورت:شهره آغداشلو، که خودش يک ايرانی تحصيل‌کرده و جسور است، چطور توانست با نقش نادیِ «خانه‌ای از ماسه و مه»، که زنی مطيع و سنتی است، رابطه برقرار کند؟
آغداشلو: با اين‌که من هيچ‌وقت اين‌طوری زندگی نکرده‌ام، متاسفانه شاهد زن‌هايی مثل نادی بوده‌ام و هستم ـ نه فقط در ايران، که در انگليس و امريکا هم. زنان سنتی‌ای که تربيت شده‌اند تا هرچه زودتر به خانه شوهر بروند، مطيع همسران‌شان باشند و خودشان را وقف خانواده کنند. به عبارت ديگر، هيچ‌وقت زندگی خودشان را نداشته باشند. من با اين نوع شخصيت آشنايی کامل دارم.
لاپورت: ز ۱۹۹۷ که محمد خاتمی به رياست جمهوری ايران رسيد، سختگيری قوانين سانسور کمتر شد و اين بر چهره زنان در فيلم‌های ايرانی هم موثر بود. نگين نبوی که در [دانشگاه] پرينستن سينمای ايران تدريس می‌کند به‌تازگی گفته «سينمای ايران به يکی از مهم‌ترين نمودهای تغيير وضعيت زنان ايرانی بدل شده است.» با اين حرف موافقی؟
آغداشلو: من زنان سينماگر ايران را برای کاری که می‌کنند ستايش می‌کنم. فيلم ساختن زير فشار سانسور کار آسانی نيست. اما راستش، اين تغييرات جزيی در سطح، مرا راضی نمی‌کند. می‌دانم که زنان بيشتری اين روزها در سينمای ايران فعاليت می‌کنند، اما واقعيت اين است که زنی که مجبور باشد با چادر و دستکش کار کند... بگذاريد اين‌طور بگويم: وقتی روسری سر می‌کنيد نمی‌توانيد به‌خوبیِ وقتی که روسری ندارید بشنويد. وقتی نگران روسری سرتان و نمايان نشدن بدن‌تان باشيد چطور می‌توانيد روی کارتان صددرصد تمرکز کنيد؟