Sigma747

شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۵

پرچم ایران


پرچم شير و خورشيد همچون درفش کاوياني ميتواند براي چندمين
بار در تاريخ پر افتخار اين مرز و بوم سبب يکرنگي و اتحاد ملت ايران
شود و اصولاً اين پرچم نماديست از تمايل براي
تمدن و آزادي. خواسته ما وسيعتر از تغيير يک طرح
بر روي پرچم ايران است و با نمادين کردن شير و خورشيد، تغييري از ضد
فرهنگِ مرگ و جنايت و عقب ماندگي جمهوري اسلامي را به فرهنگِ
زندگي، انسانيت و پيشرفت، تبليغ و دنبال ميکنيم. شير و خورشيد جدا از
ريشه کهني که دارد، امروز نشانيست از مخالفت. مخالفتي متمدنانه با آنچه
امروز در ايران ميگذرد و چه نيکوست که مخالفان از هر گروه و عقيده
زير يک پرچم و نماد گرد آيند


اين مقاله متعلق به هيچ گروه، شخص، حزب يا سازماني نيست و
طرفداري از هيچ نوع عقيده و سمت و سوي سياسي نميکند و تنها بر پايه
هاي آزادي بيان و انديشه، سير تاريخي تحولات پرچم شير و خورشيد ايران
را بررسي کرده و تغيير پرچم ايران را توسط ایت الله خميني در سال 1979 بررسی
ميکند. تلاش من بر اين است که با هدف بازگردانيدن پرچم
پر افتخار شير و خورشيد به ايران، بييندگان را از حقايق تاريخي و علمي
در اين مورد، آگاهي دهد و به ايشان اجازه بحث و تبادل نظر در اين مورد
دهد.
شايان ذکر است مسئوليت تمامي مطالب ياد شده در اين مقاله بر عهده
خوانندگان اين مطالب است و گرداننده اين وبلاگ هيچ
مسئوليتي در قبال طريقه استفاده خوانندگان از اين مطالب بر عهده ندارد.
در صورت عدم موافقت با اين گفته لطفاً وبلاگ را ترک کنيد.



مقاله بعدی : پرچمها



پرچمها

پرچم تکه پارچه اي معمولا مستطيل شکل است با رنگها و طرح هاي
مشخص که معرف يک کشور، جامعه، گروه، فرد و يا سازمان ميباشد.
پرچم امروزه براي مشخص کردن هويت است و شايسته است که پرچم هر
کشور نشاندهنده هويت واقعي و تاريخي آن ملت باشد. پرچم را معمولاً از
پارچه هاي بسيار سبک ميسازند تا بتواند با وزش باد به حرکت در بيايد و
پرچمها معمولاَ طوري طرح ريزي ميشوند که از دو طرف به يک شکل
باشند و به همين دليل استفاده از نوشته ها بر روي پرچم چندان مرسوم نيست
و استفاده از طرح ها بجاي نوشته ها ارجحيت بيشتري دارد. امروزه از
پرچم در مراسم و مناسبتهاي مختلف، با آداب ويژه اي استفاده ميشود. احترام
به پرچم کشورها از اصول اخلاقي و انساني است و بي احترامي و سوزاندن
به يک پرچم به دور از تمدن و اخلاق است و به همين دليل از اهل ولايت
بر مي آيد.
پرچم کشور دانمارک در حال حاضر بدون شک قديمي ترين
پرچميست که همچنان در حال استفاده است و بر اساس افسانه هاي دانمارکي
از بهشت نازل شد. و پرچم June 1219 پرچم دانمارک در تاريخ 15
دانمارک از آن تاريخ به اين صورت مانده است و دانمارکي ها خوش شانس
بوده اند که هيچ ضد دانمارکي اي روي پرچم آنها عربي ننوشته است و با
اين حساب پرچم دانمارک تا بحال حدود 7 قرن عمر کرده است. توجه داشته
باشيد که اگر انقلاب تيره سال 1979 و سخنراني خميني را در نظر نگيريم
عمر پرچم شير و خورشيد به 9 قرن ميرسد، چرا که نقش شير بر روي
پرچم ايران براي اولين بار در سال 1031 ميلادي در زمان سلطان محمود
غزنوي قرار گرفت، صرف نظر از اينکه نشان شير و خورشيد ريشه در
تاريخ کهن اين ديار دارد

استفاده از پرچم و نمايش دادن آن در برخي کشور ها قوانين و رسوم
ويژه اي دارد، بعنوان مثال آمريکاييها اعتقاد دارند که پرچمشان نبايد با
زمين برخورد پيدا کند، نبايد در زير باران نمايش داده شود، نبايد در شب و
تاريکي نمايش داده شود مگر اينکه نور کافي وجود داشته باشد و نبايد در
هيچ شرايطي به آتش کشيده شود و مورد بي احترامي قرار گيرد.
تاريخ استفاده از پرچم به دورانهاي باستان برميگردد، بدون شک
زادگاه پرچم در آسيا و ايران باستان است و بعدها اروپاييها به تقليد از
آسياييها به استفاده از پرچم پرداخته اند. اما بعد از ظهور اسلام، چون اسلام
استفاده از تصويري را که معرف چيزي باشد حرام و بت پرستي ميداند،
استفاده از پرچمهاي منقوش به نشانها و نماد ها بود در ميان اقوام مسلمان به
پايان رسيد. در گذشته ها استفاده از پرچم همچون امروز نبوده است و در آن
دوران نشان ها و نمادهاي بسيار ساده اي که معمولاً با عقايد مذهبي و قومي
در آميخته بودند بر علم ها و نشان ها آميخته ميشدند.
استفاده از اين نوع نمادها و نشان ها تا 9 قرن قبل از ميلاد مسيح نيز
ادامه ميابد و در ميان ايرانيان، مصري ها و يهوديان مرسوم بوده است .
شايد اولين پرچم در طول تاريخ و برجسته ترين نشان درفش کاوياني ما
ايرانيان باشد که فردوسي در شاهنامه به آن اشاره ميکند. پيدايش اين نشان
و پرچم مربوط به سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح ميباشد. اين درفش تنها
يک افسانه نبوده بلکه واقعاً وجود داشته و بدست عمر اولين خليفه مسلمين
سوزانيده و نابود شد است. درفش کاوياني ميتواند اولين نشان و پرچمي
بشمار آيد که پديد آمد. در کتاب مقدس نيز اشارات فراوان به
نشانه ها و سمبل هاي مليت ها و قوميت هاي مختلف شده است

***
احترام به پرچم و جايگاه ويژه آن تنها مربوط به دوران حاضر
نميشود و در گذشته نيز پرچم و نشانهاي رسمي از اهميت ويژه اي
برخوردار بوده اند. پرچم نشان رهبري يک قوم و يا ارتش بود و دوست را
از دشمن در هنگام جنگ جدا ميکرد. حفظ پرچم و نگاهداري از آن بسيار
پر اهميت بود و نابودي و زمين خوردن يک پرچم نشاندهنده نابودي و
شکست صاحبان آن پرچم بوده و هست و در ميادين جنگ، طرفين براي به
پايين کشيدن پرچم دشمنشان در زمان جنگ تلاش فراوان ميکردند و
بيشترين محافظان در اطراف محل نگهداري پرچم قرار ميگرفتند. همچنين
در چين باستان از کسي که پرچم را حمل ميکرد حفاظت بسيار ميشده و در
صورت زمين خوردن پرچم مجازات سختي متوجه وي ميشده است و اصولاً
تماس فيزيکي افراد با وي همچون سوء قصدي به خود امپراطور جرم
سنگيني داشته است و اصولاً به پرچم همان اندازه احترام ميشد که به
امپراطور ميشد.







مقاله بعدی :پرچم آيت الله خمينی




در سال 1357 پس از آنکه آيت الله خميني
دستور نابودسازي علامت شير و خورشيد را
داد، علي رغم هشدار مهندس مهدي بازرگان
رئيس دولت موقت بر پر هزينه بودن اين
کار، نشان شير و خورشيد براي اولين بار
بعد از سال 410 خورشيدي از روي تمامي
پرچم ها، بناها و از روي پرچم ايران حذف
شد. پرچم دولت موقت بدون هيچ آرمي و تنها
به سه رنگ سبز، سفيد و سرخ بود.
و اما بعد از تدوين مقدماتي قانون
اساسي؛اصل هژدهم قانون اساسي جمهوري
اسلامي ايران مصوب سال 1358 به شکل
پرچم ايران اشاره ميکند که پرچم ايران از
سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل ميشود و
نشانه جمهوري اسلامي (تشکيل شده با
حروف کلمه الله اکبر ) در وسط آن قرار دارد.
براي سه رنگ سبز، سفيد و سرخ پرچم ايران معاني مختلفي آورده شده
است. مشخصات کامل و دقيق پرچم ايران براي اولين بار در سال 1284 در
زمان مظفرالدين شاه در متمم قانون اساسي ذکر شد.
• رنگ سبز پرچم ايران مربوط به اسلام است، نود و نه درصد مردم
ايران را مسلمانان تشکيل ميدهند. اين رنگ رنگ دلخواه پيامبر اسلام
بود و بطور کلي رنگ دين است. به احترام اين گروه و بخاطر جايگاه
دين در ايران اين رنگ اولين رنگ در پرچم ايران است.
• رنگ دوم پرچم ايران رنگ سفيد است که نماد کيش زرتشتي است که
کمتر از يک درصد جمعيت ايران را تشکيل ميدهند و همچنين نماد
صلح، آشتي و پاکدليست.
• رنگ قرمز نشان شجاعت است و نماديست از شجاعت علوي.
گفتني است کشورهاي ديگري نيز از سه رنگ سرخ و سفيد و سبز هر کدام
با انگيزه و مفهوم خاصي استفاده ميکنند. از ميان آنها ميتوان بلغارستان،
گينه، مجارستان ، اردن ، امان ، فلسطين ، تاجيکستان ، امارات متحده
عربي و ايتاليا نام برد.


نشان جمهوري اسلامي ايران بعد از پاک شدن شير و خورشيد
در وسط پرچم ايران قرار گرفته است. اين آرم از چهار کمان
و يک شمشير در وسط آن تشکيل شده است. چهار کمان نماد
کلمه الله به زبان عربي است و پنج تکه اين نماد نمايانگر پنج
اصل اساسي دين اسلام از نظر شيعه است. در بالاي شمشير
که در وسط اين آرم قرار دارد علامت تشديدي ديده ميشود.
تشديد در زبان عربي قدرت تلفظ يک حرف را شدت ميبخشد
و در اين آرم بی گمان قدرت شميشر را شدت ميبخشد.
اين آرم به شکل لاله طراحي شده است تا بيانگر فداکاريها و از جان
گذشتگيهاي شهداي انقلاب باشد. اين يک باور قديمي در ميان ايرانيان است
که وقتي جواني در راه وطن کشته ميشود بر مزار وي لاله اي ميرويد
(همچون لاله اي که بر مزار سياوش روييد). در سالهاي اخير گل لاله تبديل
به سمبلي براي شهداي تبديل شده است. کلمه شهيد معنی و مفهومی اسلامی
دارد.


آنچه وسط اين پرچم مشاهده ميشود نشان رسمي
جمهوري اسلاميست که به مراتب در سازمانها و
نهادهاي مرتبط به جمهوري اسلامي استفاده ميشد.



بر حاشيه هاي دو رنگ سبز و سرخ پرچم فعلي ايران 22 عبارت عربي الله
اکبر به معني "الله بزرگتر است (از همه چيز)" که به خط کوفي که از
شهري در عراق منشا ميگيرد نوشته ميشود. عدد 22 بخاطر 22 بهمن روز
پيروزي انقلاب اسلامي ايران انتخاب شده است. عبارت الله اکبر تنها بر
روي پرچم ايران و پرچم عراق در زمان حکومت بعثي ها به چشم ميخورد.
علي رغم اکثريت بودن مسلمانان ايران، هيچ نشاني از تمدن کهن و پر
افتخار پارسي در اين پرچم ديده نميشود و اين پرچم سر انجام این گونه شد!! پرچم
امروزي جمهوري اسلامي ايران ميتواند بدون هيچ تغييري يک پرچم دلخواه
و ايده آل براي هر کشور عربي ای باشد اما مسلماً نميتواند پرچمي ايده آل
براي مردمي پيشرفته و با تمدني ده هزار ساله همچون ايران باشد.





مقاله بعدی" : درفش کاويانی" قيام کاوه آهنگر"


قيام کاوه آهنگر

رمز و راز و در پرده سخت گفتن درونمايه زبان اسطوره ايست. اين
زبان ذهن انسان را از ظاهر به باطن معطوف ميکند و از گذشته ها به حال
و از حال به آينده توجه ميدهد و به درستي که بيانگر آرزوها ايدآل ها و
آرمانهاي يک قوم است. اسطوره ها غايت آرزوهاي اقوام و آنچه ايشان به
آن عشق ميورزند و دوست ميدارند تعريف ميکند. شناخت اسطوره ها
شناخت آرمانهاست و بي شک کاوه آهنگر از پرآوازه ترين اسطوره هاي
پارسيست.
ماجراي ضحّاک ماردوش از شنيدني ترين داستانهاي شاهنامه اثر
حکيم ابو القاسم فردوسي، اين شاعر آزاده ايراني است که در آن به کاوه
آهنگر اشاره ميشود و فردوسي اين شخصيت را دوباره ميپروراند تا امروز
ما از آزادگي و دادگري کاوه درس بگيريم و زير پرچم ستم و بيداد نرويم.
باهم به مروري کوتاه بر اين داستان ميپردازيم.
مرداس از فرمانروايان قدرتمند عربي بود که پسري بد گوهر و بد
ذات به نام ضحّاک داشت. ضحّاک با همفکري شيطان که در لباس پيرمردي
خيرخواه بر او آشکار ميشود، پر انگيزه به کشتن پدر و رسيدن به قدرت و
فرمانروايي ميشود و پدرش را که در حال نيايش
از پاي در مي آورد. ضحّاک اين چنين بر تخت شاهي و فرمانروايي
نشست ميکند و به مدت هزار سال حکم راني ميکند. دوران حکومت
ضحّاک دوراني تيره و سياه بود. خرافات و گزند بر خرد و راستي چيره گر
شده بودند و بيداد و پليدي ايران زمين را فرا گرفته بود. شيطان روزي در
لباس آشپز به دربار مي آيد. بعد از اينکه چيره دستي شيطان در خواليگري
بر درباريان آشکار ميشود وي را به آشپزخانه دربار راه مي يابد. شيطان
پاداش خود را براي مهارتش در خواليگري بوسه زدن بر شانه هاي پادشاه-
ضحّاک ميخواند و درباريان به وي اجازه ميدهند که شانه هاي ضحّاک را
ببوسد.
از جاي بوسه اي که شيطان بر شانه هاي ضحّاک ميزند دو مار
ميرويند. ضحّاک درمانده به دنبال پزشک بود که شيطان اينبار در لباس
پزشک براي تيمار وي آشکار شده و به او ميگويد که بايد هر روز مغز دو
جوان را براي آن دو مار پخت کنند و به آنان بخورانند.
دژخيمان ضحّاک براي زنده نگاهداري ماران ضحّاک روزانه دو
جوان را از پارسيان بر ميگزيدند و ميکشتند. اين کشتار بر پارسيان گران
افتاد و دو دليرمرد يکي ارمايل و ديگري گرمايل به چاره انديشي بر آمدند.
بعد از راه يابي به دربار ضحّاک به خواليگري پرداختند. چون دژخيمان دو
جوان به نزد ايشان مي آوردند يکي را رهايي ميدادند و به او بز و ميش
ميدادند تا راه دشت و کوه را پي گيرند و دوباره به دست دژخيمان ضحّاک
نيافتند. به گفته فردوسي کردهاي امروزي از همان تخمه و نژاد از همان
جوانان نجات يافته از دست دژخيمان ضحّاک به دست دو خواليگر پارسي
هستند. خواليگران به ناچار جوان ديگر را قرباني ميکردند و به مارهاي
ضحّاک خوراکي از مغز انسان و گوسفند ميدادند. بنابر اين شمار قربانيان
مارهاي ضحّاک از شصت نفر در ماه به سي نفر در ماه رسيد.
شبي ضحّاک که در کنار ارنواز يکي از دختران جمشيد-پادشاه
ايران زمين قبل از ضحّاک که وي به نزد خود آورده بود خوابيده بود، که
خوابي آشفته وي را با نعره اي از خواب پرانيد. ضحّاک روياي خود را
چنين بازگو ميکند که سه مرد جنگي به وي حمله بودند، و او را کت بسته
در مقابل مردم به سوي دماوند ميراندند. اختر شناسان و موبدان را از ترس
ياراي تعبير خواب ضحّاک نبود، اما سرانجام به او گفتند که تاج و تخت او
دير نخواهد پاييد. چون فريدون بالغ شود و به مردي رسد با گرز پولادين و
گاونشانش را که نشان خاندان اثفيان است بر سر تو خواهد کوبيد و تورا به
خواري خواهد بست و بر تخت تو خواهد نشست. ضحّاک پرسيد کينه او از
چيست؟ و به او گفتند که پدر فريدون و گاوي به نام برمايه که دايه او نيز
باشد به دست تو کشته خواهند شد و اين کشتار تو کينه اي سخت بر دل
فريدون خواهد افکند. ضحّاک با شنيدن اين سخنان از هوش رفت و از آن
روز به بعد ديگر آرام و قرار نداشت و هراسيمه به دنبال فريدون ميگشت تا
او را نيست کند.
آ بتين پدر فريدون در هنگام گريز به دست دژخيمان ضحّاک کشته
ميشود و فرانک مادر فريدون وي را در روستاي ورک در ناحيه لاريجان
مازندران به دنيا مي آورد. فرانک هراسان فريدون را به نگهبان مرغزاري
ميسپارد و از او ميخواهد که فريدون را تيمار کند. فريدون سه سال از
برمايه گاوي که هر موي او همچون طاووس نر از يک رنگ بود شير
ميخورد، تا اينکه همه جا صحبت از اين گاو ميشود و ضحّاک از اين مکان
آگاه ميشود. پس فرانک به دنبال فريدون مي آيد و اورا به البرز کوه ميبرد تا
از گزند ضحّاک به دور باشد. فريدون در البرز کوه به دست پيرمردي
سپرده ميشود تا اورا پدر و نگاهبان باشد. ضحّاک در اين ميان به آن
مرغزار ميرود و برمايه را ميکشد و خانه آبتين را به آتش اهريمني خويش
ميسوزاند.
فريدون بعد از شانزده سال سراغ مادرش را ميگيرد و از البرز کوه
به نزد فرانک مي آيد تا از او در مورد خودش سوال کند. فرانک براي او
تمامي آنچهبر ايشان گذشته داستان ميکند و به او ميگويد که پدرش آبتين
خردمندي بي آزار از نژاد تهمورث بوده و از نسل پادشاهان بوده است و به
دست ضحّاکيان کشته و از مغزش براي ماران ضحّاک خورش درست شده
است. فريدون بعد از آگاهي يافتن از سرگذشت خود بسيار خشمگين ميشود و
به مادر ميگويد که شمشير بر دست خواهد گرفت و ضحّاک را از تخت
پايين خواهد کشيد، اما مادر به او هشدار ميدهد که ضحّاک قدرتمند است و
سپاهي بزرگ و نيرومند دارد و از او ميخواهد که جهان را با بينشي فراتر
از بينش جواني اش ببيند تا سر خود را بيهوده و به خامي بر باد ندهد.
ضحّاک همچنان از فريدون هراسان بود و از هراس وي شب و روز
نداشت. سرانجام براي مشروعيت بخشيدن به حکومت اهريمني خويش
بزرگان و مهتران را فراخواند و از آنان خواست که بر نوشته اي گواهي
دهند که ضحّاک جز نيکي و داد نجسته و نخواسته است. بزرگان و پيران در
حال گواهي دادن بودند که به ناگاه فريادي از ميان جمعيت برميخيزد و
جمعيت را خروش و هم همه اي مي افتد. کاوه آهنگر به ضحّاک ميخروشد
که من کاوه دادخواه، آهنگري بي آزار هستم و تورا نيکخواه و دادگر نميدانم.
کاوه با جسارت به ضحّاک ميگويد که اگر تو پادشاه هفت کشوري چرا همه
رنج و سختي آن بر گردن ماست؟. وي به ضحّاک ميخروشد که مغر
فرزندان من خوراک ماران تو شده اند و اکنون هم يکي از پسران من در
نزد تو گرفتار است. ضحّاک که هرگز نمي انديشيد مردي با چنين زهره و
گفتاري به وي آنچنان بخروشد، سراسيمه دستور ميدهد فرزند وي را آزاد
کنند و به وي بازگردانند. کاوه روي به پيران و بزرگان که در حال گواهي
دادن به دادگري ضحّاک بودن ميکند و ميخروشد که شما دل به ضحّاک
سپرده ايد و ز يزدان ترسي به دل و شرمي به سر نداريد و بسوي دوزخ
روانه ايد که ايگونه نا دادگرانه گواه بر دادگري ضحّاک ميشويد. کاوه
ميگويد من نه بر اين گواهي پوچ گواهي ميدهم نه از ضحّاک هراسي دارم و
گواهي را پاره کرده بر زير پاي مي افکند و از مجلس خارج ميشود.
اطرافيان ضحّاک تعجب زده از وي ميپرسند که چرا به کاوه هيچ نگفت و به
او اجازه چنين جسارتي را داد اما ضحّاک ميگويد گفتار کاوه آنچنان او را
هراسان و آشفته کرد که تو گوئي کوهي آهنين ميان من و او پديد آمد و من
نتوانستم هيچ بگويم.
پس از آنکه کاوه از مجلس ضحّاک خارج شد مردم به دور وي گرد
آمدند. کاوه برخروشيد و آواز دادخواهي سرداد و مردميان را به دادخواهي
و ظلم ستيزي فراخواند. کاوه پيشبند چرمي آهنگري خود را به در مي آورد
و بر سر نيزه اي ميکند. نيزه اي که بر آن چرم آهنگري کاوه قرار داشت در
فرهنگ فارسي به درفش کاوياني نامدار است و نشانه وطنپرستي و
ناسيوناليسم ايراني است. کاوه از مردم ميخواهد که فريدون را حمايت کنند و
بر ضحّاک بشورند. همان چرم بر نيزه بي ارزش سبب خير شد و ضحّاکيان
را از دادخواهان جدا کرد، و اين همان کاري است که پرچم شير و خورشيد
خواهد کرد!
مردم به نزد فريدون رفتند و فريدون چرم برنيزه را به فال نيک
گرفت و به ابريشم روم و زربافت و گوهرهاي سرخ و زرد و بنفش
بياراست. از آن پس هر کس به پادشاهي ايران زمين ميرسيد درفش کاوياني
را با گوهري نو مي آراست.
فريدون چون روزگار را بر ضحّاک آشفته ميبيند کلاه کياني به سر
ميکند و نزد مادر مي آيد به او ميگويد که به سوي ميدان خواهد رفت و از
مادر ميخواهد که برايش نيايش کند. فرانک فريدون را به دادار پاک ميسپارد
و از او ميخواهد که فرزندش را از بدي و پليدي به دور نگه دارد. فريدون
به دو برادر خود کيانوش و شادکام ميگويد که روز پيروزي دور نيست و
تاج تهمورث و جميشد را باز پس خواهيم گرفت، و ايران را دوباره پر از
داد خواهيم کرد. فريدون آهنگران را فرا ميخواند و نقش گرزي گاو نشان را
برروي خاک مينگارد تا ايشان از روي آن نگارش گرزي گاونشان برايش
بسازند. آهنگراني چيره دست گرز گاونشاني را براي فريدون ميسازند.
در خرداد روز (روز ششم ماه) فريدون با سپاهيان به جنگ
ضحّاکيان ميرود. از اروند رود ميگذرد به دژ ضحّاک در بيت المقدس
ميرسد و بدان راه ميابد اما ضحّاک را نمي يابد، زيرا وي براي اينکه
پيشگويي فالگيران درست از آب در نيايد به هندوستان رفته بود. کندرو
دست نشانده ضحّاک در بيت المقدس مي آيد و فريدون را مي ستايد، اما
شبانه راه هندوستان به پيش ميپگيرد و به نزد ضحّاک ميشود. ضحّاک را از
آنچه بر او رفته آگهي ميدهد. ضحّاک با سپاهي از بيراهه به دژ مي آيد اما
به اسارت فريدون در مي آيد. به فريدون الهام ميشود که وقت نيستي و
نابودي ضحّاک هنوز فرانرسيده، پس اورا دست بسته و خوار به لاريجان و
سپس البرزکوه ميبرد و در غاري که بن آن ناپيدا بود مي آويزد.
روز پيروزي فريدون بر ضحّاک روزيست که جشن مهرگان در
آنروز برگذار ميشود. مهرگان جشني است که در آن سپيدي بر سياهي و
جهل پيروز ميشود و روزيست که ايرانيان آزادي و رهايي از ستم ظالمان و
ضحّاکيان و پيروزي نيکي بر پليدي را جشن ميگيرند.
و اما سرور و جشن از يک طرف و ترس از اينکه زنده شدن ياد
کاوه و دادخواهيوي در ميان ايرانيان آنان را دوباره و چند باره به
دادخواهي تشويق کند، ****و ساير **** و****اين
زمانه را آنچنان ميهراساند که قدرت دوزخي خويش را به رخ مجسمه بي
جان کاوه آهنگر در اصفهان بکشند و تبر هاي دشمني با فرهنگ ايراني را
بر تکه سنگهاي تکه تکه شده فرو بياورند.




مقاله بعدی" : "پرچم شير و خورشيد ايران







پرچم شير و خورشيد


سلطان محمود غزنوي بسال 1031 به دليل دلبستگي به شکار شير
دستور داد نقش و نگار يک شير بر روي نقشه ايران قرار گيرد و از آنگاه
هيچگاه تصوير شير به غير از دو دوران بسيار کوتاه در زمان صفويان از
روي پرچم ايران برداشته نشد تا انقلاب سال 1979 که ایت الله خميني بعد از گذشت
مدت کوتاهي گفت بکنيد اين شير و خورشيد منحوص رابکنيد اين نشانه طاغوت را

**
اما نقش خورشيد براي اولين بار در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان بعد
از اينکه خورشيد بر روي سکه ها نقش بست، بعد از مدت کوتاهي بر روي
پرچم نيز نقش بست. و بدينگونه پرچم شير و خورشيد براي 950 سال پرچم
ايران بود.
همگان در اين باور مشترکند که شير در فرهنگ کهن ايران باستان
نماد شجاعت، دلاوري و قدرت بوده و هست. از نقوشي که ايلات بر روي
قاليچه ها مينگارند ميتوان به همچنان زنده بودن اين باور در ميان ايرانيان
پي برد. و اما در مورد دليل وجود خورشيد بر روي پرچم ايران دو پندار
مختلف وجود دارد و آن اينکه گروهي بر اين باورند که شير علاوه بر اينکه
نماد شجاعت، دلاوري و قدرت در فرهنگ کهن پارسيست، نماد ماه امرداد،
نيز هست که در آنماه خورشيد در اوج بلندي و گرماي خود است. اين گروه
وجود شير خورشيد را بر روي پرچم ايران نشاني از اين همبستگي ميدانند.
گروه ديگري معتقدند ايرانيان کهن به دليل متاثر بودن از آيين مهرپرستي و
ميترائيسم که خورشيد را مظهر گرما، زندگي و جاودانگي و مادر همه چيز
و سبب اقتدار و عظمت ايرانيان ميداند ترجيح دادند خورشيد در پشت شير
روي پرچم ايران قرار گيرد.
شايان ذکر است اگر بر باور دوم اندکي درنگ کنيم به اين مهم پي
ميبريم که با وجود اينکه مهرپرستان خورشيد را ميپرستيدند اما نماد آنان با
توجه به برگه بسيار ارزشمندي که قدمت 7400 ساله دارد نماد خود ميترا
است که به شکل فرشته اي بر اسناد تاريخي نقش بسته است و نه خود
خورشيد. اما بدليل مسلمان بودن ايرانيان از ميترا که تصوير يک فرشته نا
مطابق با تعاليم اسلامي است ناروا دانسته شد و بجاي آن خورشيد که گرده
ميترا است بجاي تنديس خود ميترا بر بر پشت شير سوار شده است.
و اما پرچم شير و خورشيد ايران در زمان نادر شاه، اين بزرگمردي
که ايران را از تکه تکه شدن و از دست حکومت هاي ملوک الطوايفي نجات
داد و مرزهاي ايران را از جنوب تا دهلي و از شمال تا خوارزمو سمرقند و
از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا چين پيش برد و نام خود
را در تاريخ ايران زمين به درخشاني ثبت کرد، تکميل کرد و به شکل
امروزي در آورد. وي پرچم ايران را که تا آنروز يک رنگ بود (سبز سياه
يا سرخ) به سه رنگ سبز و سفيد و سرخ در آورد و آنرا چهارگوش کرد،
بنابر اين مادر پرچم شير و خورشيد ايران پرچميست که نادرشاه بوجود
آورد، اما شيري که نادر شاه ترسيم کرد هنوز شمشيري در دست نداشت.
شمشير براي اولين بار توسط آغا محمد خان که بشدت مذهبي بود به
پرچم ايران اضافه شد، وي شمشير امام اول شيعيان علي که " ذوالفقار" نام
دارد را که در برخي پرچمهاي صفوي نيز به چشم ميخورد بدست شير
پرچم ايران داد تا تلفيقي از عقايد مذهبي خويش و همچنين نشاني از مليت
ايراني باشد.
در زمان محمد شاه قاجار، تاج بر بالاي نشان شير و خورشيد ظاهر
ميشود و سر انجام يک قرن و نيم پيش، دستگاه فرمانروايي ايران ميپذيرد که
نشان شير و خورشيد يک نشان فرهنگي تاريخي و ديني است که ريشه در
هزاره هاي کهن "از زمان زرتشت" دارد.
روحانيون تندروي اسلامي که نگارش و تصويرگري را حرام
ميدانستند در اولين مجلس ملي تلاش کردند اين نقش را از روي پرچم حذف
کنند اما دو نماينده زرتشتي با نامهاي ارباب کيخسرو و شاهرخ در مجلس
اول با ايراد نطقي حسابشده و متصل کردن شير و خورشيد به امام علي که
به اسدالله نيز معروف است و خورشيد به ماه مرداد که ماه پيروزي
مشروطيت پادشاهي بود، توانستند ملايان را راضي کنند که دست از سر
چيزي که شعورش را ندارند بردارند و هجويات اسلاميشان را بخوبي پاسخ
دادند. اما افسوس که مورد مقبولیت آيت الله خميني قرار نگرفت


پرچم کشورمان در هر دوران علاوه بر نشان ملي بودن، نمادي بود
از حکومت و پادشاهي آن دوران، و اصولا پايدار بودن شکل يک پرچم،
نشاندهنده ادامه داشتن قدرت آن حکومت و تداوم قدرت آن بود. با از بين
رفتن يک سلسله يا شکست خوردن يک پادشاه و روي کار آمدن سلسله اي
ديگر يا پادشاهي ديگر، به دليل تنفر پادشاهان از پادشاهان قبلي پرچم ايران
دستخوش تغييرات جزئي ميشد اما هيچگاه نشان شير و خورشيد از روي
پرچم ايران حذف نشد، چون شير و خورشيد نشاني از پشيشنه تاريخي اين
مرز و بوم داشت و هيچ پادشاهي جرات اهانت به مليت ايران را نداشت،
حتي اگر ايراني نبود ولي در تغيير رژيم 1357 تنفر حکام جديد تنها متوجه
حکام قبلي نبود بلکه تاريخ و تمدن پر افتخار اين مرز و بوم را نيزدر بر
مي گرفت تا جائی که حتی ملي گرايي نيز حرام اعلام شد.



انچه در بالا خواندیدترجمه ی و خلاصه ی پایگاه اینترنتی
myownflag.org است